آرشیو برای: "مهر 1398"
بالای سر عباس گفت: کمرم شکست
سه شنبه 98/07/16
آب زلال بود و خنک در بغل عباس بود مشک شادی چشم منتظران تشنه لب امید می داد به قلب عباس با چشمک دشمن از پشت شمشیر کشید ناگهان دو دست عباس شد منفک غم بزرگی بر دل عباس زد چنگ بوسید عباس دهان مشک تیر سه شعبه حرمله زوزه کشان رسید گریان شد… بیشتر »
تابوتش در تشییع تیر باران دشمن است
یکشنبه 98/07/14
کریم اهل بیت حسن است بقیع مطهر به مدفن حسن است امامی که تابوتش در تشییع تیر باران دشمن است (فلک زده) منتظر صله از کوثر است بیشتر »
حسین باب بهشت است
جمعه 98/07/12
حسین باب بهشت است این گفته نبی جد او است دوست دار حسین همنشین من در بهشت است بیشتر »
برای تحقیر دجال زمان
پنجشنبه 98/07/11
برای تحقیر دجال زمان سید علی باید شد برای کشتن شمر زمان یمنی باید شد برای ریشه کنی داعش سلیمانی باید شد برای شکست اسرائیل سید حسنی باید شد بیشتر »
روی نیزه ها سر بود
سه شنبه 98/07/09
عاشورا خون بود روی نیزه ها سر بود خیمه ها می سوخت در میان، آتش جهل بود. *** کربلا خون بود زیر هرسنگ خون بود حتی لقمه های در گلو آبها همه خون بود. بیشتر »
اربعین روز تجمع ماست
دوشنبه 98/07/08
در کربلا روضه برپاست حسین منتظر ماست برات روضه رسیده اربعین روز تجمع ماست (فلک زده) مست این دعوت مهیای سفر کربلاست بیشتر »
به عشق پیاده روی های جابر
دوشنبه 98/07/08
کنار قدم های زائر اربعین آمد، شدم شاعر دوست دارم بنالم به عشق پیاده روی های جابر (فلک زده) آرزو دارد شود زائر بیشتر »
حنجره ام بی حسین در چنگ است
پنجشنبه 98/07/04
دلم برای شهادت تنگ است دنیا برای زنده ماندن ننگ است به سبک شهدا باید زیست یعنی جهان میدان جنگ است. *** حنجره ام بی حسین در چنگ است گویا در گلویم چوب خدنگ است باید دنبال «این الطالب بدم المقتول بکربلا» باشم آنگاه زندگی در سایه اش قشنگ است. بیشتر »
تا کند امضا اربعین را اقرار
چهارشنبه 98/07/03
دیشب غم سنگینی روی دلم شد انبار رفتم سرکوچه، پای عکس شهید علمدار بستم دخیلی به ضریحش با صلوات تا کند امضا اربعین را اقرار *** گفتم با او از غم جا ماندن و دیدار وعده دادم که کنم به نیابت از یار پای هر عمودی نیت یک شهید تا رسم به دروازه عباس علمدار بیشتر »
عکس شهید، ضریح کوچه ماست
دوشنبه 98/07/01
شهید، ضریح کوچه ماست شب و روز بر سر دیوار ماست دخیل می بندم به او، با صلوات حل می کند، مشکلم با صلوات کودکم می بیند عکس شهید می فرستد برای شهیدان صلوات یک شب آهسته بگوشم گفت: من شهیدم، بگو یک صلوات چشم وجدانم، چشم در چشم شهید چشمان پر از حیای او می… بیشتر »