موضوع: "زهرا محمدی"

معلم روزت مبارک

 

 

گفت استاد مَبر درس از یاد

یاد باد آنچه به من گفت استاد

یاد باد آنکه مرا یاد آموخت

آدمی نان خورد ازدولت یاد

پس مرا منت از استاد بود

که به تعلیم من اِستاد اُستاد

هرچه می دانست آموخت مرا

غیر یک اصل که ناگفته نهاد

قدر استاد نکو داشتن

حیف استاد به من یاد نداد

گر بِمُردَست روانش پر نور

ور بُود زنده خدا یارش باد

زهرا محمدی

ای توسرسبزِ بهارِمکه واطراف آن

 

آمدنت مبارک.
مادرای بالاترین معنای من
مادرای غمخواربی همتای غم
اولین وآخرین معنای من
مادرای پروازخوب شاپرک
ای تومعنای پرِپروازِنرمِ قاصدک
مادرای زیباترین شعرِمنه دختربرای مادرش…
ای توسرسبزِ بهارِمکه واطراف آن
شافی امت مرادریاب ای ماه جهان..

زهرا محمدی

نکند طلبه تو بنده ابلیس باشد

 

 

تو اگر که نظرت با من مسکین باشد

 حیف باشد که دلم پیش تو غمگین باشد

همه‎ی شهر به بیچارگی‎ام خندیدند

پس چه خوب است سَرم پیش تو پایین باشد

می‎زنی گاه تلنگر بخورم زود، ولی

وای اگر که زدنت از سر نفرین باشد

وای اگر زود ببخشی و بگویی برو

وای اگر جلوه‎ی ستّاری تو این باشد

بند ابلیس شدم هی به گناه افتادم

نکند بندگیِ من به تو، توهین باشد

نکند با من مغرور شدی سرسنگین

نکند بنده‎ی تو بنده تحسین باشد

تو اگر رحم کنی بنده‎ی تو می‎میرد

بغلم کن فقط آغوش تو تسکین باشد

من که بد بوده و بد کرده‎ام امّا والله

بدتر این است که آدم به تو بدبین باشد
—زهرامحمدی—