کلید واژه: "دخیلم"

در آغوش صحنت که بودم رها

  در آغوش صحنت که بودم رها نظر کرده بر من تو دادی شفا نکردی رهایم دراندوه و غم نجاتم تو دادی چه خوب از ستم همان شب رواقت پراز نور شد دلم در حریمت پر از شور شد به گلدسته هایت چو بستم دخیل چراغی تو شاها برایم دلیل کریمی کرامت تو دادی به ما به زائر بباری… بیشتر »

همچون گلاب

با نگاهت می‌دهی من را جواب در بهشتت می‌شوم بی‌اضطراب دل کبوتر می‌شود در باب حر می‌دهی بی قید شرطی بی‌حساب می‌شوم مست از غبار آن حریم می زند لبخند شادی آفتاب می پرم تا ارتفاعی با دعا تا به بندم آن دخیلم را به باب می‌شوم سیراب عطرت در حرم اشک چشمم می‌شود… بیشتر »

دخیلم به ضریحت

  حرمت قبله آمال من کوتاه شده اقبال من دخیلم به ضریحت  غبار حرمت شود مال من بیشتر »