گریه کردم
به شبهایی که تنهایی برایت گریه کردم
از آن عشقی که درمانش برایم مثل طوفان است
مرا باید به هجرانت شبانگاهان بگریم من
نگاهم بر جمالت تا کجا ها هی پریشان است
شفاعت کرده ای من را ولی عشقم نشد کاری
برایت از چه گویم من که غم هایم شتابان است
حسابت را قیامت رد کنم من در شفاعتها
اگر عاشق نباشم من به چشمهایم نمایان است
سراپایم به عشقت در گمانم تا توانی من چه غم دارم
غزل هایم برایت شد به شکل یک جهان است
#عاشق_شعر
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نرجس خاتون محمدي در 1402/12/14 ساعت 10:36:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید