غرق ظلمت

منتظر دیدارم
غرق در ظلمت و آهم چه کنم
خسته از کار تباهم چه کنم
منتظر بر درِ دیدار توام
هرشب چشمِ به راهم چه کنم
دور تو ماه‌رخان بسیارند
من و این قلب سیاهم چه کنم
دستگیر همه مردم آقا
من که در پایین چاهم چه کنم
خانه ات خانه نامیدی نیست
من که میزبان نگاهم چه کنم

#عاشق_شعر

ببخشایی مرا

غافلم من
باتو بودم هرچه بودم بی تو بودم باطلم
هرچه کردم هرچه گفتم هر چه دیدم غافلم
در حریمت هر گنه کردم ببخشایی مرا
گر نگیری دست من را عاشق بی‌حاصلم
من به امیدت به دنیا آمدم عبدت شوم
گر برانی از درت چون ماهیی بر ساحلم
جذبه عشقت می‌کِشد من را چو زنجیر از قفا
تا کنی عبدم به دریایت روم من واصلم
بی تو من ارزش ندارم در دو دنیا ای خدا
چون برایم گفته‌ای بر هر ندایت مایلم

#عاشق_شعر

گریه کردم

عشق خدا

به شبهایی که تنهایی برایت گریه کردم
از آن عشقی که درمانش برایم مثل طوفان است

مرا باید به هجرانت شبانگاهان بگریم من
نگاهم بر جمالت تا کجا ها هی پریشان است

شفاعت کرده ای من را ولی عشقم نشد کاری
برایت از چه گویم من که غم هایم شتابان است

حسابت را قیامت رد کنم من در شفاعت‌ها
اگر عاشق نباشم من به چشم‌هایم نمایان است

سراپایم به عشقت در گمانم تا توانی من چه غم دارم
غزل هایم برایت شد به شکل یک جهان است

#عاشق_شعر

خدایا کجا جویم

خدا دستم بگیر
خدایا از کجا جویم تو را من در زمینم
به بر من را به عرشت تا بگویم عاشقت هستم

#عاشق_شعر

راز نهفته

در سوخته

از آن روزی که من را آفریدی عشق در دارم
برایم گفته‌ای رازی نباید پرده بردارم

شبانگاهان به عشقش تا صحر گریان و افسرده

اگر عشقم شود افشا شکستن را خبر دارم

#عاشق_شعر