موضوع: "مهجده انتظاری"

«چه غریبانه شکست»

 

«چه غریبانه شکست»

شکست، همان بغض جـاودانـه شـکسـت
بـلور ارغـوانی حس هـر بهـانه شکست
به هرآن دلی که عشق را تا ابد می فهمید
غمی به وسعت بی کران هرترانه نشست
شکست عمق احساس جاده های غریب قرار
حضور فصل شیشه ای آب وآدینه شکست
میان صفای کوچه های بی رنگ ومبهم دشت
دری زنهیب غبار غربت وحسرت بست
شکست کینه های کهنه نیست از هست
گذاشت سر به بیابان غم هرعاقل ومست
گسیخت پل نیلوفری میان آسمان وزمین
نوای هق هق باران ،چه غریبانه شکست
شکست شیشه ی عمر هر چه بود و نبود
هر آنچه نبض دلش، عاشقانه بود شکست
شکست،آن بغض جاودانه شکست
دل غریب و پراز داغ شیعه شکست

 

مهجده انتظاری

«شبی به رنگ هزاران صبح»

 «شبی به رنگ هزاران صبح»

نازل کردیم قرآن را در شبی زبهترین شبها

درک تو از شب قدر مقداراست

شب قدر بهتراز هزارن ماه است

فرشتگان وروح در این شب

برای تقدیر هر امری

اذن نزول می گیرند

زدرگاه خالق هستی

شب قدر است

شب رحمت ولطف لبریز،

لبریز تا طلوع صبح

مهجده انتظاری

فرزندان بخوانند

گفته ام یک دو سه خط شعر که در باور توست
شعرک ناقصی، راجع به پدر مادر توست
خوب می دانی خودت، صحت و سرزندگیت
از سر خیر دعای پدر و مادر توست
آن بلاهایی که از بیخ وجودت رد شد
همه از لطف وجود پدر و مادر توست
نرویم دور، همین عمر که کردی تا حال
همه پاداش حمایت ز پدر مادر توست
هر کجا خورد به بن بست تلاشت در خیر
چاره ی کار محبت به پدر مادر توست
نیت خویش بکن پاک و مصفا چه بسا
طاعت حق، در اکرام پدر مادر توست

مهجده انتظاری

خالی از فرصت یک لحظه حضور

 

ان الانسان لفی خسر

دیر برای همه چیز

در سراسیمه ی گردونه مرگ

در عجل گاه زمان

در غروب گل پژمرده عمر

در سقوط دل نیلوفر روح

من عجولانه می گردم

نیمه راهیست گنگ و بی مفهوم

دره هایی مبهم تا صعود پر پرواز کلاغ

راه هایی بی راه سر هر راه سنجاقک خوف

دشت هایی پر از آواز غبار

وصنم های خیال

من در این بهبوه بی سر وته

و به دنبال گران گمشده ام

بی دلیل پای می کوبم

رقص بایک جام، پر از افسانه ی ابلیس غرور

و کمر بسته به شال شب عمر

همچنان می گردم زیرخرطوم عبور

روی هفت تاقچه ارض و سماء

بیخ دیوار کج قوم یهود

باز می گردم، از پس بی راهی دست هایم خالیست

خالی از فرصت یک لحظه حضور

وچه دیر است برای همه چیز

حتی برای آه کشیده به حال خویش

 مهجده انتظاری

 

به نفس آدمی و آنکه آن را منظم کرد

 

(اقتباس از سوره مبارکه شمس)

قسم به خورشید

به خورشید و گسترش نور آن سوگند

به ماه در آن هنگام که بعد از آن آید

به روزکه روشن  صفحه زمین سازد

به شب که صفحه زمین را بپوشاند

قسم به آسمان و کسی که آنرا بنا کرده

قسم به ارض و آنکه آن را گسترانیده

به نفس آدمی و آنکه آن را منظم کرد

سپس فجور و تقوا به او معـرف کـرد

رستگار شد آنکه نفس خود را مبرا ساخت

نومید شد آنکه نفس خود را مخلا ساخت

ثمود بود که طغیان و سر کشی کردند

و تکذیب آن صالح نبی کـردنـد

و آندم که اشقی ترینشان بـرخاست

و صالح از آنان فقط همین را خواست

که با آبشخورش آن ناقه را

راحت گذارید و تنها ، شما

ولی آن گروه تکذیب او کردند

همان ناقه را ساقط از وجود کردند

از این باب پروردگار عالم پناه

به تاوان این اشتباه و گناه

بکوبیدشان درهم و خوار کرد

زمین هایشان را  همه صاف کرد

ولیکن بدان تو که پروردگار

ندارد هراسی زفرجام کار

مهجده انتظاری

1 3 4