موضوع: "عاشق شعر"

آتش عشق

عشقت زده آتش به دلم

 

عشقت زده آتش به دلم

کشتی نشسته به گِلم

اشکم شده دریای گهر

جامانده در ایوان، غزلم

#عاشق_شعر

 

 

تو را هرگز سحرگاهم ندیدم

تو را هرگز سحرگاهم ندیدم

تو را هرگز سحرگاهم ندیدم

دراین دوران کوتاهم ندیدم


به جز اندوه و دوری از حضورت


به رویا در شبانگاهم ندیدم

#عاشق_شعر

به هر سو بنگرم چون شمع سوزان

 

به هر سو بنگرم چون شمع خاموش


شود هر لحظه عمرم چون فراموش


گذر کردم از این بازار دنیا


نکردم سود عصیان شد فراموش

#عاشق_شعر

اجل من را به یک طوفان صدا کرد

اجل من را به یک طوفان صدا کرد

مرا مشغول این دنیا چه‌ها کرد؟
سراسر این خوشی‌ را، بی‌بها کرد

و اکنون می‌خورم حسرت به عمرم
که گلهایم به یک طوفان هوا کرد

تمامی کشته‌هایم بی‌ثمر شد
مرا تنها چو مجنونی رها کرد

هزاران آرزو چون دانه کشتم
اجل من را به یک طوفان صدا کرد

رسیدم بی‌خبر در این گذرگاه
شکایت می‌کنم نفسم جفاکرد

‎#عاشق_شعر

شرابم داده هم کامم خدا داد

شرابم داده هم کامم خدا داد

شرابم داده هم کامم خدا داد
ازاین عمری که در جامم خدا داد
مرا شرمنده کرده این خدایم
روانم داده هی جانم خدا داد

#عاشق_شعر