
نسیم آشنا

هوالعزیز
نسیم اشنا
ای نسیم اشنا کی میبری درد مرا که دگر طاقت دوری زدلدار ندارم
خسته ام و بیقرار ای امید اشنا هوس و شوق سفر با تو را من دارم
نفسی ده ای نسیم به هوای این دلم دگر از رنج و عذاب در قفس بیزام
نفس از جانم برید ای نسیم همسفر باز هوای عشق و معشوق تو را من دارم
میکشم ای عاشقان درد و رنج بی کسی کی نسیم سر میرسد عشق یار خواستارم
کاش می بود جام می تا که مست بودم زان می گریستم بیقرار تا که دانی عاشقم
معصومه تقی نژاد
| نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نرجس خاتون محمدي در 1395/08/04 ساعت 03:40:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |

1395/08/04 @ 04:30:30 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
زیباست