
ناله پنهان علی
چهارشنبه 99/11/22
ناله پنهان علی
بادستهای بسته ام نیلوفرت رامیفرستم
معشوقه ی منزل،زهرای اطهرت رامیفرستم
شرمنده ام دنیا زیادی خسته ات کرد
آنــجا بــرای آرمیــدن،اسـتراحت میفرستــم
فریاد زینب این دلم را خون جگرکرد
زیــــنب تحــمل کـــن تو را هـم میـفرستـــم
ای شمع مـــن پروانه ات پرهم ندارد
این جسم زخمی تورا من باخجالت میفرسـتم
پشت وپناهـم،یاورم،ای تکیه گاهــم
این جسم خودرا دم به دم،ساعت به ساعت میفرستم
این مرگ تومرگ جهان وعالمی بود
آسوده گیر از کودکانت هم حکایت میفرستم
پــهلو شــکستند و دل مــن را ندیدند
سوغاتی دنیاببین حرف ازمصیبت میفرستم
تابوت توخیلی سبک اماغمت سنگین سنگین
تک تک عزیزان تو را از کربلایت میفرستم
کر شد مدینــه ازصــدای ســیلی او
این را به عنوان شکایت بر خدایت میفرستم
دق می دهد فلب مرا بازوی کوثر
این عاشق شرمنده راهم برشفاعت میفرستم
گر تو شفیع من شوی من در بهشتم
آنجا دل شوریــده ام راپابه پایت میفرســتم
این زندگی دیگر برایم زندگی نیست
من چشم های منـتظرراهم نهایت میفرسـتم

ای ستاره ی امید علی
چهارشنبه 99/11/22
بسم الله الرحمن الرحیم
گل یاس کبود
شعر من قالب ندارد وزن و قافیه هم ندارد.
اصلا اینکه میگویم شعر نیست، ولی از گفتن سرشار است.
گفتن از شمعی که تا انتها نسوخت و خیلی زود خاموش شد.
من می نویسم و از نوشتن برایتان شرم دارم.
یا فاطمه جان، ای گل یاس کبود
این قلم از شنیدن نام تو دست و پایش را گم کرده.
تو شمع بودی و علی پروانه ات بود.
تو عشق بودی و علی عاشقت بود.
عشق تنها تو بودی
علی شبهای قدر را برای تو گریه میکند
و ما….
برای گریه ی علی می گرییم.
شب همچون چادر سیاه ات شهر را در بر گرفته بود
و کودکان منتظر بودند تو لالایی بخوانی و بخوابند
اما نمی دانستند که خدا در گوش تو لالایی خوانده
نمی دانم چگونه قصه ای بود که تو را این چنین خواباند
تو خوابیدی و بچه ها بی خواب شدند
ای ستاره ی امید علی
ای عشق پاک محمد
این دنیا برایت تنگ شد
و به دنیـای بـزرگتری رفــتی
دنیایی که به اندازه ی دلت وسیع بود.

#انقلاب_اسلامی_ایران_در_یک_جمله
چهارشنبه 99/11/22
انقلاب اسلامی
گلواژه های نورانی بود
در شب ظلمانی
###
انقلاب اسلامی
باران بود
در کویر خشکیده
###
انقلاب اسلامی
سیل بود
بنیاد هژمونی ستم
برکند
###
انقلاب اسلامی
معلم داشت
مانند حضرت امام
###
انقلاب اسلامی
مکتب است
شاگرد اولش
قاسم سلیمانی
#عاشق_شعر

فاطمه در اروند بود
جمعه 99/10/26
فاطمه در اروند بود
حضورش در کربلای پنج بود
مادری می کرد در هور
شب حمله در والفجر بود
ذکر یا فاطمهی کوثر
بر لب فرمانده لشکر بود
رزمنده در کانال ماهی
در آغوش مادر بود
سر سربند یا فاطمه
در سنگر جنگ بود
#عاشق_شعر

شعری اندر حسرت پژوهش
سه شنبه 99/10/16
نام شعر:کتابِ جان
نامهربان شدهای با یار مهربان
مهری کن و بخوان مرا زعمق جان
اقراء،بخوان به نام حضرت دوست
نون و قلم رسیده به دستت زآسمان
خائن،کتاب را زدست جوانها گرفت
اکنون رسیده کاردهامان به استخوان
دستی بلند کن و کتابی نشانه گیر
دشمن بلرزد از این تیر و آن کمان
اکنون بخوان کتاب را، که تاب بیاوری
آگه شوی و سربلند هم ز امتحان
هرگز نشد که زمان در مکان بایستد
پس سود بر و کتابی به ارمغان بخوان