ای صاحب زمانه دلم تنگ آمده ست

گفتند خواهی آمد و ما منتظر شدیم
از بهر دیدن رخ تو، دیده تَر شدیم

گفتند شام هجر دگر انتها رسید
آرید عهد بسته که وقت وفا رسید

دلتنگی از غروب همه جمعه ها بِرفت
غربت ، غریب شد دگر از واژه ها برفت

ای صاحب زمانه دلم تنگ آمده ست
بار دگر عدو به دو یَد سنگ آمده ست

ای نازنین بیا و ببین قلب خسته را
بنگر تو پاره های دل دلشکسته را

ما را به غیر آمدنت ، صبح فجر نیست
این زندگی بدون رخت ، غیر زجر نیست

می گویم و ز گفته خود شرم می کنم
با لطف بی کران تو دل نرم می کنم

این دل به امّید وصال تو می تپد
هر صبح با نگاه رئوف تو می دمد

ما را به حال خود نگذاری امیر عشق
تنهاترین مسافر راه غریب عشق

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.