یکدم بخوان مرا

رضا تویی رضا به رضای خدا
ای که تویی قبله اهل رضا
شاه ایران خورشید خراسان رضا
فرمانروای هستی بُود به جهان رضا
############
دست ما بگیر در دو جهان
دادی هویت به مردم ایران
شیعیان را شدی فخر و تاج دوران
ای نشانه ای از دادار رضوان

#####

یکدم بخوان مرا، به لطف خدای رضا

با این شعر دست و پا شکسته بی ریا

تهی دستم ندارم جز نگاه رضا

همیشه امیدوارم به مهر رضا

  • پریسا احمدزاده
    نظر از: پریسا احمدزاده
    1397/10/04 @ 04:17:36 ب.ظ

    پریسا احمدزاده [بازدید کننده]

    بسم الله الرحمن الرحیم
    السلام علیک یا فاطمه الزهرا

    فاطمه عشق خاموش علی

    بارها گفتم خدا نکند زمین بخوری اما……
    وقتی گوشه ی چادرت به در گرفت،مراپشت سرت ندیدی که دست برسر گرفته بودم وقتی یاور هجده ساله ام در میان عذاب آتش و دیوار و میخ ودر قرار گرفته بودی،زمانی که کودکانت ناظر تمام صحنه ها بودند حال و اوضاع من بدتر بود.وقتی پای ظلم در خانه یمان را باز کرد صدای شخصی که میگفت هیزم ها خشک باشد بهتر است دلم را ریش میکرد.صداها اشنا بودند.سخت تر ان بود که این ها همان هایی بودند که ولایت را پذیرفته بودند.فاطمه جان ای یاور عزیزتراز جانم وقتی برزمین افتادی و توان بلند شدن نداشتی انگار زمین مرا به خود گرفته بود.بدان که دلم همزمان با شکستن پهلویت شکست.
    آنان که با طناب دنبالم آمدند مگرفراموش کرده بودند علی مرد خیبر است؟نمی دانم بعد من چگونه با آن جسم زخمی و کم طاقتت آمدی و وقتی شمشیر بالای سرم را دیدی و خاستی نفرینشان کنی وقتی جلوی نفرینت را گرفتند،با شجاعت تمام گفتی من بدون علی نمیروم.فاطمه چگونه پاسخ دخترت را دهم که میگوید:پدر جان مگر درخانه نامحرم است که مادر رویش را پوشانده.فدای شرم و حیای تو که صورت از علی پوشاندی تا دردهایت را نبینم.وقتی ذره ذره در مقابل چشمانم اب میشوی تحمل دیدن ندارم.فدای اه های که میکشی شوم بانو جان.دردت از کدامین زخمهاست؟به فکر علی نباش زهرا جان کمی بزایم درد دل کن.برای نیمه ات از درهایت بگو و حرف بزن.نکند گلویت هم درد میکند زهرا جان.می دانم بغض درد اور است.دوباره بلند شو و در خانه راه برو تا عطرت در خانه بپیچد.ای مادر مهربان کودکانم خانه مان به دست حسن و حسینت غمخانه شده.حال و اوضاع دخترت را دیگر نمیگویم.فقط دستاس برای دستهای کوچکش خیلی بزرگ است لااقل رحمی به حال زینب کن و از بستر بلند شو.این حق کودکانمان نیست که با این سن وسال شاهد جوان رفتن مادر و پیر شدن پدر باشند.ای ریحانه ام جوان رفتنت پیرم کرد.خداهم دیگر تحمل دیدن ندار. کتاب زندگی تو هجده برگ داشت اما هر برگش به اندازه ی دنیا وسیع بود هرچه بر چاه بگویم تمام نمیشود.زهرا جان مگذار درددلهایم را به چاه بگویم. رفتن برایت زود است و بی مادری برای کودکانمان زودتر.اما اگر میروی سلام مرا به رسول مهربانی ها برسان و دعا کن من هم زودتر به شما بپیوندم که بی تو ماندن سخت است و زندگی بی تو معنا ندارد.
    پایان

  • پریسا احمدزاده
    نظر از: پریسا احمدزاده
    1397/10/04 @ 04:16:00 ب.ظ

    پریسا احمدزاده [بازدید کننده]

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قدرت ایزدی
    خدایا به آن حمد و رحمان و قدر به آن مصطفی شیرمردان مرد
    به آن چشمه های زلال از کلام پــیــام آوران الــف،مـــیــم،لام
    تمام جهان جمله در دست توست تمام جهان شد به دستت درست
    تو سوگند خوردی به آن شهرامن* به احمد عطا کرده ای نور عین
    به اذنـــت علی بــاب شهر علوم فرستاده ای هود و یاسین و روم
    خدایا به آن راست مردان دیــن به آن دخــتــرپـــاک ،درّ ثــمین
    بکش پرده از روی آن بی نشان بــه حـــق ســـلام و نماز و اذان

    *شهرامن:شهر مکه،سوره ی تین آیه ی3
    پایان

  • پریسا احمدزاده
    نظر از: پریسا احمدزاده
    1397/10/04 @ 04:14:57 ب.ظ

    پریسا احمدزاده [بازدید کننده]

    بسم الله الرحمن الرحیم
    السلام علیک یا فاطمه الزهرا


    ناله پنهان علی

    بادستهای بسته ام نیلوفرت رامیفرستم
    معشوقه ی منزل،زهرای اطهرت رامیفرستم
    شرمنده ام دنیا زیادی خسته ات کرد
    آنــجا بــرای آرمیــدن،اسـتراحت میفرستــم
    فریاد زینب این دلم را خون جگرکرد
    زیــــنب تحــمل کـــن تو را هـم میـفرستـــم
    ای شمع مـــن پروانه ات پرهم ندارد
    این جسم زخمی تورا من باخجالت میفرسـتم
    پشت وپناهـم،یاورم،ای تکیه گاهــم
    این جسم خودرا دم به دم،ساعت به ساعت میفرستم
    این مرگ تومرگ جهان وعالمی بود
    آسوده گیر از کودکانت هم حکایت میفرستم
    پــهلو شــکستند و دل مــن را ندیدند
    سوغاتی دنیاببین حرف ازمصیبت میفرستم
    تابوت توخیلی سبک اماغمت سنگین سنگین
    تک تک عزیزان تو را از کربلایت میفرستم
    کر شد مدینــه ازصــدای ســیلی او
    این را به عنوان شکایت بر خدایت میفرستم
    دق می دهد فلب مرا بازوی کوثر
    این عاشق شرمنده راهم برشفاعت میفرستم
    گر تو شفیع من شوی من در بهشتم
    آنجا دل شوریــده ام راپابه پایت میفرســتم
    این زندگی دیگر برایم زندگی نیست
    من چشم های منـتظرراهم نهایت میفرسـتم

  • پریسا احمدزاده
    نظر از: پریسا احمدزاده
    1397/10/04 @ 04:13:31 ب.ظ

    پریسا احمدزاده [بازدید کننده]

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا

    گل یاس کبود
    شعر من قالب ندارد وزن و قافیه هم ندارد.
    اصلا اینکه میگویم شعر نیست،ولی از گفتن سرشار است.
    گفتن از شمعی که تا انتها نسوخت و خیلی زود خاموش شد.
    من می نویسم و از نوشتن برایتان شرم دارم.
    یا فاطمه جان،ای گل یاس کبود
    این قلم از شنیدن نام تو دست و پایش را گم کرده.
    تو شمع بودی و علی پروانه ات بود.
    تو عشق بودی و علی عاشقت بود.
    عشق تنها تو بودی
    علی شبهای قدر را برای تو گریه میکند

    و ما….
    برای گریه ی علی می گرییم.
    شب همچون چادر سیاه ات شهر را در بر گرفته بود
    و کودکان منتظر بودند تو لالایی بخوانی و بخوابند
    اما نمی دانستند که خدا در گوش تو لالایی خوانده
    نمی دانم چگونه قصه ای بود که تو را این چنین خواباند
    تو خوابیدی و بچه ها بی خواب شدند
    ای ستاره ی امید علی
    ای عشق پاک محمد
    این دنیا برایت تنگ شد
    و به دنیـای بـزرگتری رفــتی
    دنیایی که به اندازه ی دلت وسیع بود.

    پایان

  • پریسااحمدزاده
    نظر از: پریسااحمدزاده
    1397/10/04 @ 04:11:26 ب.ظ

    پریسااحمدزاده [بازدید کننده]

    السلام علیک یا بنت الحسین(علیه السلام

    اهل حرم
    دلم از بهر شما سر ذوق آمده است نفسم حبس شده شور وشوق آمده است
    بچـــه ها نا آرام خانـــه ها ویـرانند راهشان گــم شده است همگی حیـــرانند
    عمه جان تنهایی؟به فدایت این جان جسم ها پر خون و خـسته شـد پاهاتــان
    دختـرک بیداراست،سفری درراهش نـگـــرانــتر زیـــنـب،مــــن فــدای آه اش
    دل دختر بی تاب بــــه ســـراغ بـابا جــــسم کوچــک دارد چـــل چــراغ بـابـا
    من پدر میخواهم،من پدر میخواهم تا نــیــاید بــابــا من مــگر میــخوابــــم؟
    عمه جان بابا نیست به فدایت گردم پس چـــرا میگویی؟من خودم پــر درد م
    و پـدر می آید ســـر زنـد دخـتر را کــــه فلک گریــانده ابــر را اختــــــر را
    دخترک آرام است بغلـش سر دارد کـم کمــک بالا رفـــت،دخــترک پـر دارد
    هردو باهم رفتید،عمه جان تنهاشد یاوری نیست به او،همــــره غمهــا شد
    دوستانت هستند حرمت تنها نیست به بــرادر گویــا علمت تــنــــها نــیست
    به عـمودی رفته افقـــی می آینـــد صـــبح تا شب آنجا حرمـــــت می پــایند
    عمه جان دست بگیر حرم آزاد شود تک به تــک ویرانها همـــه آبــــاد شود
    اگرآن مرد بزرگ آید اکنون به میان لرزه افتـــــــد به تــن آلیــان داعشیــان
    و خــدا مــیدانــد ســرورم می آیــــد مستقیما به کمــــک به حــرم می آیــد
    حرم آبــاد شود کعـــبه آزاد شـــود وســـکوت شیعه همـــه فریـاد شـــــود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.