من ندارم آبرو

عاشقی کهنه کارم

ماه روزه از کنارم می‌رود در مانده‌ام
با گناهم روسیاهم، من دعا را رانده‌ام
گر نبخشی از کرم، من را پشیمانم خدا
گفته‌هایت را ز بخشش در کلامت خوانده‌ام
ابر بارانی شدم من بر درت هی در زدم
عاشقی بد، کهنه کارم در عمل وامانده‌ام
عطر عشقت را ز درگاهت چشیدم ای خدا
در مسیر بندگی از ذکرها جامانده‌ام
در بهارت بارش فضلت مرا مستم کند
من ندارم آبرو جز آب چشمم مانده‌ام

#عاشق_شعر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.