دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر

دیدم که نوری می چکد از دست مادر
دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر
با هم نشینی روی قرآنش چو بر سر

از نغمه‌هایش می‌شنیدم راز افلاک
آغوش او بود از برایم هم چو سنگر

شب‌ها که می‌کرد او تلاوت زیر فانوس
او چشم‌هایش خیس بود از نام حیدر

لب‌های او سرشار با اشفع لنا بود
فکرش به دلبر کرده عشقش را معطر

هرگز نخوابید تا سحر از یاد زهرا
چون عاشقش بود از ازل با یاد کوثر
#عاشق_شعر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.