نکند طلبه تو بنده ابلیس باشد

 

 

تو اگر که نظرت با من مسکین باشد

 حیف باشد که دلم پیش تو غمگین باشد

همه‎ی شهر به بیچارگی‎ام خندیدند

پس چه خوب است سَرم پیش تو پایین باشد

می‎زنی گاه تلنگر بخورم زود، ولی

وای اگر که زدنت از سر نفرین باشد

وای اگر زود ببخشی و بگویی برو

وای اگر جلوه‎ی ستّاری تو این باشد

بند ابلیس شدم هی به گناه افتادم

نکند بندگیِ من به تو، توهین باشد

نکند با من مغرور شدی سرسنگین

نکند بنده‎ی تو بنده تحسین باشد

تو اگر رحم کنی بنده‎ی تو می‎میرد

بغلم کن فقط آغوش تو تسکین باشد

من که بد بوده و بد کرده‎ام امّا والله

بدتر این است که آدم به تو بدبین باشد
—زهرامحمدی—

طلبه منتظر عشق

 


هوالرزاق
بوی عاشقی
لحظه ای دوری ز تو مجنون صحرا میکند

این دل تنهای من بازهم صدایت میکند

تا نبیند دل تو را دیوانه ی دلها شود

تا نبوید یار پروانه ی شمع ها شود
عشقت همچو شعله ای درقلبم آتش میزند

درد دوری ات زیار زخمی بر این دل میزند

کاش بدانی درنبودت دل چه غوغا کرده است

روزوشب درکنج قفس بیقراری کرده است
درشب های بی کسی باخون دل میگریم

تاندانندحال دل من بی صدا میگریم
میکشم من درد ورنجی که زشعله سوزان

خورده ام زخم جدایی که زشمشیر بران
گرشوم تنهای تنها درجهان بی خرد

باز شوم شیدای یارم در جهان بی خرد
کبری تقی زاده

​من رقیه دخترشیرین زبان شاه دینم

 

 

من رقیه دخترشیرین زبان شاه دینم

غنچه ی پژمرده ی امیرالمومنینم
هردوعالم دردعامحتاج دست کوچک من
تا ابدحاجت روا گردند از یک آمینم
پاک سوزد هرکه خواند سطری از شرح کتابم
دل و محبوبه ی دلبر آفرینم
کربلا در روز عاشورا بلا اندر بلا بود
دور بابایم بگردم مبتلا درمبتلا بود
من هم آخر نازنینم نازنینم نازنین
نوگل آن عشق باز اولین و آخرین

ن ا

آن حسینی که خدا کرده دو صد تحسینش

 

آن حسینی که خدا کرده دو صد تحسینش

دو امیر است و بود خلق جهان مسکینش

آب مهریه ی زهرا و لب آب فرات

تشنه جان داد که تا زنده بماند دینش

هیچ کس چون ما نگیرد ماتم این ماه را

ما محرم شیعیان را اتصالی دیگر است

نسترن اسماعیل نژاد

 

نسیم آشنا

 

هوالعزیز

نسیم اشنا
ای نسیم اشنا کی میبری درد مرا که دگر طاقت دوری زدلدار ندارم
خسته ام و بیقرار ای امید اشنا هوس و شوق سفر با تو را من دارم
نفسی ده ای نسیم به هوای این دلم دگر از رنج و عذاب در قفس بیزام
نفس از جانم برید ای نسیم همسفر باز هوای عشق و معشوق تو را من دارم
میکشم ای عاشقان درد و رنج بی کسی کی نسیم سر میرسد عشق یار خواستارم
کاش می بود جام می تا که مست بودم زان می گریستم بیقرار تا که دانی عاشقم

معصومه تقی نژاد