خرابه پر زآه بود

آن شب ماه بود

خرابه پر زآه بود

سرشاه توی تشت

میان اشک وآه بود

نامحرمان همه بر گرد دختران خندان

یک قافله سر، یک به یک پر کشید و رفت
زینب بر آن گلو به وداع دست کشید و رفت
نامحرمان همه بر گرد دختران خندان
عباس کجایی؟ زینب آهی کشید و رفت
گرتو نبودی رباب جان می داد
وقتی که کاروان بدون علی صف کشید و رفت
خوب شد لحظه آخر کنارش بودی
وقتی سه ساله داغ پدر چشید و رفت
این قوم دخت علی را نشناخته هنوز
با خطبه خود بر یزیدیان خط کشید و رفت
مهجده انتظاری

دورهمی شهید قاسم سلیمانی

 

چه تماشاییِ دورهمیِ سلیمانی

با شهیدان،  بادپا و یوسف اللهی

در جمع ارواح شهیدان کرمانی

کاش مارا راهی بود به مهمانی

خصوصا عباس علمدار کند میزبانی

#عاشق_شعر

بقیع خاموش است

بقیع امام مظلوم

بقیع خاموش، شمع و چراغ ندارد

قبر چار امام مظلوم، صحن و رواق ندارد

حسن در غربت مدینه،

در خانه اش محرم ندارد

#عاشق_شعر

ای صاحب زمانه دلم تنگ آمده ست

گفتند خواهی آمد و ما منتظر شدیم
از بهر دیدن رخ تو، دیده تَر شدیم

گفتند شام هجر دگر انتها رسید
آرید عهد بسته که وقت وفا رسید

دلتنگی از غروب همه جمعه ها بِرفت
غربت ، غریب شد دگر از واژه ها برفت

ای صاحب زمانه دلم تنگ آمده ست
بار دگر عدو به دو یَد سنگ آمده ست

ای نازنین بیا و ببین قلب خسته را
بنگر تو پاره های دل دلشکسته را

ما را به غیر آمدنت ، صبح فجر نیست
این زندگی بدون رخت ، غیر زجر نیست

می گویم و ز گفته خود شرم می کنم
با لطف بی کران تو دل نرم می کنم

این دل به امّید وصال تو می تپد
هر صبح با نگاه رئوف تو می دمد

ما را به حال خود نگذاری امیر عشق
تنهاترین مسافر راه غریب عشق