دیده بودم در بهاران من تو را

در سکوت چشمه سارانی خنک

دیده بودم در بهاران من تو را
در گلستان در قنوت شاخه‌ها

در سکوت چشمه سارانی‌خنک
عطر بارانی شکوفه در هوا

می‌شوم مست از لطافت بین راه
بوی گلها می‌دهد من را شفا

در چنین حالی که هستی خالقم
می‌شوم عاشق برویت ای خدا

«برنمی آیم به رنگی هر زمان
می‌شوم عبدت کنم تا التجا

#عاشق_شعر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.