
جنگل، به احترام فرزند فاطمه قیام می کند
چهارشنبه 97/02/05
“می دانم که می آید”
می دانم که می آیی
با کوله باری از افق بی کران دشت
با دامنی پر از بو ته های سرنوشت
با راز گلهای رازقی
امواج خروشان رود، آنروز
در وصف آن یار بی مثال، سجده می کنند
دریاست که ناز و کرشمه اش را خریده است
خورشید، می کند کسوف
در سایه سار وفای آن نازنین طلوع
جنگل، به احترام فرزند فاطمه قیام می کند
وچه زیباست رکوع سرو وقنوت کاج
وقتی که پا می گذارد، بر جاده ها ی گره خورده زمین
دردلم ولوله ای، همهمه ای یا که نه شور و شعف!
من نمی دانم چیست؟این احساس عجیب
لیک شیرین است، خود تصور کن
پای هر پنجره ای قاصدکی می روید
توی هر گلدانی غنچه ای می شکفد
آن زمان می شکندآه آن بلبل در بند قفس
شیشه ی عمر قفس ساز حریص
کودک ظلم وجفا پای دیوار عدالت وبا می گیرد
وچه زیباست دمیدن در صور
با خود می گویم که شروع کردی باز
بنشینی یکجا، هی بگویی شاید، کاش
کاری کن مگر او مهمان نیست، آماده بشو
آخر چه کنم، با یک دنیا پر از افکار پلید
زورم برسد یک کاسه ی آب، پای گلدان ریزم
یا که تکه نانی، از وسط پیاده رو بردارم
یا که دیگرلانه مورچه ها را له نکنم
با نهیب ، به خود می گویم
بلبلی از قفس آزاد بکن، دست درویشی نان ده
یا که یک آبنبات، دست یک طفل یتیم
یک آبنبات؟؟!!
ارزان نیست؟؟!!
آبنبات ارزان است
شادی آن دل کوچک، دل آن طفل یتیم ارزان نیست
می توانی گرهی باز کنی، نخی سوزن بکنی
قاصدک را به هوا فوت کنی
قاصدک خوش خبر است
قاصدک ، مثل سجاده ی مادر نرم است
مادرم می گوید:گل زیباست، شاخه اش را نشکن
نشکن؛دل خوبان ، زیباست
مادرم ساکت شد چند لحظه و بعد
- دل آن منجی عالم که دگر هیچ، گر آن را شکنی…
نداد بغض مجالش وگریست
دل من سوخت، قلبم آتش بگرفت، بغضم ترکید
آن شب تا صبح، مهمان سینه ی دیوار شدم
من شکستم؟؟؟!!! حتما!
شاخه گل نه، آن یکی را گویم، دل اسطوره ی عدل
من چقدر بد هستم!!!
آنروز ، سر امتحان تقلب کردم
فردایش، پسر همسایه ی مان را گویم، به من چشمک زد
خوشم آمد کمکی
یا که دیروزش آن بد گویی چه بود، پشت سر شهلاکردم
من چقدر بد هستم!
حرف بس است، باید عملی کرد همان حرفها را
من که خوب می دانم
می دانم می آید
با کوله باری از افق بی کران دشت
وچه زیباست صدایش که بگوید
“انا المهدی”
مهجده انتظاری

ای بیکرانه ترین رازِ سرنوشت
جمعه 97/01/24
تنها ترین ستاره اقبال من تویی
ای منتهای عالَمِ امکان مُمکِنات
ای پنجمین طپشِ نبض هر سرشت
تو مرد عقل و عمل ، فخرِ کائنات
ای بیکرانه ترین رازِ سرنوشت
بر سیل آبِ وحشی و بی ر حم روزگار
آن تکیه گاهِ امین، نوحِ من تویی
در فصل ها ی بی بهارِ زندگی
رنگین ترین ترانۀ آفاق من تویی
با هجمه های این شیاطینِ حق ستیز
بنّای کعبه معبودِ من تویی
و زداغ سیلِ «ism»*های گُنگِ قرن
آن صاحبِ ید بیَضایِ من تویی
در بین این سرابِ بزرگِ مُردگان
آن خوش ترین دَمِ مسیحایِ من تویی
در آسمانِ جهالتِ مُدرنِ ما
تنها ترین ستاره اِقبالِ من تویی
————————–
*ایسم؛مانند:فمنیسم،کمونیسم
مهجده انتظاری

پیک حق داده مژده، به محمد
جمعه 97/01/24
ای بهار دلهای فسرده، محمد
پیک حق داده مژده، به محمد
آمده قرآن مبین
تا کند زنده دلهای مرده، محمد
###
مژده ای مسلمین مبعث آمده
جبریل با آیه رحمت آمده
تا بگیرد دست دختر زنده بگور
تا کند طاغوت را در گور
###
آمده توحید را کند مشهور
کند قلبها را با یاد الله پر نور
کند با تبر بت ها را در گور
برَد آدم را بر قله طور
###
یا محمد یا محمد
#عاشق_شعر

می گشاید کعبه آغوش بهر او
جمعه 97/01/10
بَه چه نام دل ربا دارد علی
چون نشان از کبریا دارد علی
او به عالم برترین خلق خداست
چون شعار لافتی دارد علی
می گشاید کعبه آغوش بهر او
چونکه صاحب خانه را مُهر وِلا دارد علی
رضی الله است حال مرتضی
ورضوا عنهُ از او دارد علی
من ندانم چیست سِر حق عیان دارد علی
کشور عباسی