آمده مولا ، تا که کند مبارک، کعبه آمال ما

مژده که ماه رجب آمده از کهکشان

رحمت پروردگار سرزده از آسمان

آمده مولا ، تا که کند مبارک، کعبه آمال ما

فرشتگان صف زده مکه شده خروشان

زین پس شده مبارک ایمن شده روزه دار

بسته شده جهنم ،شیطان کند سعایت

جاری شده بهشتی شیعه شده مغفور

جنگ شده مترود ،مرتکبش ضد ولایت

ماه بزرگ خدا مبارک است مبارک

 محمدی ارهانی

 

تا رود فاطمه بنت اسد داخل آن خانه

 

وه از این دور و برهوت

ساحت و بارگه یار گجاست

به کدامین سو کنم پرواز 

تا که ببینم قطرات باران را

بعد از آن چند گهی

که می آید از دور نفس باد صبا

مشک خود بر دوش

بوی باران را خواهم بویید

دیدگانم پر زباران غریبی قریب

به کجاخواهد بارید

درمیان گلها

بر کدامین شبنم

خواهد گشت شبنم دیده من

جز به دستان رزانم

کس ندارد آگهی

دلم از بی تابی می گریزدزِ برَم

می رود سوی فراسوی زمان

تا که بیند رخ دوست

وانگه او را از دور

همچو سائل پیری خواهم شد

به در خانه دوست

به برش می خیزم من

 تشنه روی چو مهش

کاسه آبی نتواند سیرابم گرداند

خواهم او را که ببینم

به درویشی و فقیری

دوستش دارم عشق را می گویم

عاشقش خواهم ماند

تا ابد تا به زوال عمرم

همچو مرغی خسته

پرو بال، شکسته

همه در حال و هوای کوچند

بی دریغ از دل غمگین نهان خانه من

می شناسم اورا،

شاید او را روزی

به در و دیوار کعبه

سوی حجاز شاید او را خواهم دید

تکیه بر دیواری که چنین روزگاری

خود فرو ریخته بود

تا رود فاطمه بنت اسد داخل آن خانه

گل هستی وجود را برچیند

از میان جنت

حال اینجا به کنار دیوار بانگ زنان می گوید

یا اهل العالم انا المهدی

کاش بینم اورا

تا شوم خاک رهش

تا بگردم دور و برش

دور تا دور سرمهدی آل یاسین

جمله ای را به زبانم می چرخانم

من هر سحر گاهان

مریم عبدلی

 

 

تا صله بستانم از دوازدهمین امام جاودانه

عالَم را چه شده

همه خوبان کُشند بی بهانه

این همان شِکوه

زملائک در خلقت آدم بود

همه احساسم شده بی تاب

در غم اندوه دهمین ستاره

باید بکنم ریشه ظلمت

تا شوندآزاد خوبان زمانه

باید شود آماده این عالَم دیوانه

تا پاره کند پرده غیبت

 مهدی عصر و زمانه

این شعر شاید بشود بهانه

تا صله بستانم از دوازدهمین امام  جاودانه

یا مهدی عجل علی ظهورک

محمدی

زیور فخر جهان غمگین است

 

زیور فخر جهان غمگین است

باور این همه غم سنگین است

مهدیا شرم ز رویم پیداست

چون که این خواری دوران از ماست

جان من با دل تو هم نفس است

زان که دنیا به دلم چون قفس است

سامرا را به چه کین ریخته اند

دو گلشن را به چه بفروخته اند

برغم و داغ جگر زخم دگر دوخته اند

آتش کینه خود را به چه افروخته اند

زائر قبر حسینی بال و پر سوخته اند

امید ظهوری به دل افروخته اند

___________________

پ ن به مناسبت حمله به سامرا

لیلا الماسپور

 

فرزندان بخوانند

گفته ام یک دو سه خط شعر که در باور توست
شعرک ناقصی، راجع به پدر مادر توست
خوب می دانی خودت، صحت و سرزندگیت
از سر خیر دعای پدر و مادر توست
آن بلاهایی که از بیخ وجودت رد شد
همه از لطف وجود پدر و مادر توست
نرویم دور، همین عمر که کردی تا حال
همه پاداش حمایت ز پدر مادر توست
هر کجا خورد به بن بست تلاشت در خیر
چاره ی کار محبت به پدر مادر توست
نیت خویش بکن پاک و مصفا چه بسا
طاعت حق، در اکرام پدر مادر توست

مهجده انتظاری