کاخ های با جهالت باتکبرساخته


باز هم رنگین کمان بی حال بود
قصه های زندگیمان کال بود
باز راه مردمان درفال بود
جای جای راهمان گودال بود
باز ما بودیم و جانی باخته
کاخ های با جهالت باتکبرساخته
باز آوای چکاوک را شکسته فاخته
اسب های دل شده وحشی و تا شب تاخته
باز هم آدم زگندم سیر شد
خواب های خسته با تقدیر تعبیر شد
باز هم جامی زمی لبریز شد
زیر پاها از پلیدی لیز شد
باز هم شاهین دل تا مرگ رفت
جنس دلهامان زخاری، سنگ سخت
باز چشم یاقیان بسته به تخت
پایه های دین و ایمان لخت لخت
باز هم عشق ها از واقعیت گم شدند
آبهای نهر های آسمانی کم شدند
باز هیزم های خشک و تر قاطی شدند
ضجه های روح در تن طولانی شدند
باز هم چشم هامان سوی دیگر مات شد
در خیال وفکرهامان عشق کاذب یافت شد
باز هم دیوارهای هرزگی پرداخت شد
خود بدیدم بچه خوب محله لات شد
باز هم رویای آیینه شکست
گرگ هاری دست پرچین هانشست
باز پر شد دل زخواهش های پست
رفت عشق واقعی تا دور دست
باز چنگی بهر رقصی ساز کرد
چشم هامان بهر بارش ناز کرد
باز دل هامان هوای عشق کرد
بهر تعجیل فرج آواز کرد
مهجده انتظاری

شعرپژوهی

 

پژوهش می کنم بسیار

تاشود عقل من هوشیار

باپژوهش برگه ای از علم

بماند از من در روزگار

فرموده آن پیغمبر از علم لدنی

هرکسی از خودگذارد برگه ای یادگار

دهدش ایزد یکتا در روز جزا

هفت برابر  عالم، پاداش در روز قرار

 

کاروان اربعین راهی شد

اربعین 

اربعین

کاروان راهی شد و ما مانده ایم
ای خدای عشق ما جا مانده ایم
مانده ایم از اربعینت یا حسین
جان فدای زائرینت یا حسین
ما به عشق تو دل وجان داده ایم
پس چرا از کاروان جا مانده ایم
السلام ای کشته دشت بلا
اربعین دیگری ماهم بیاییم کربلا

کشور عباسی

همچو عباس علمدار علم برگیرید

شیعیان گاه وفا شد به پا خیزید

گاه دلداگی و شور و نوا شد به پاخیزید

همچو عباس علمدار علم برگیرید

گاه یاری امام شهدا شد به پا خیزید

کاروان اسرا خسته ز شام آمده اند

گاه بوسیدن پای اسرا شد به پا خیزید

اربعین آمد و زینب زسفر آمده است

گاه یاری سفیر شهدا شد به پا خیزید

شیعیان گاه وفا شد به پا خیزید

 گاه رفتن به سوی کرب و بلا شد به پا خیزیزد

کشور عباسی

ماه اشک و ماه ماتم می رسد


 

باز ایام محنت می رسد

ماه اشک و ماه ماتم می رسد

باز یاران سینه هارا می درند

دستهارا سوی سینه می برند

اربعین شد، انس و جن و عاشقان

خاک پاک کربلا و آسمان

اشک و خون از دیده جاری می کنند

بر حسینت سوگواری می کنند

ای حسینا! محرم پیر وجوان

ای شهید! کربلا تشنه لبان

زینبت بین خاک بر سر می کند

چون کبوتر بال پرپر می کند

نیزه ها حلقوم اکبر می برد

تیر ها جان اصغر می خرد

خاک پاک کربلا پر خون شده

جامه های عاشقان گلگون شده

این حسین است سر شده از تن جدا

نیزه ای بر سر نهادند ای خدا

لعنت و نفرین بر آن دشمنان

آتشی کوبنده باشد بی گمان

هر کسی دارد هوای یا حسین

باز گوید وای «وایا »یا حسین

رقیه رقمی