هر چه هست از عطر، خوشتر بوی اوست

من به عشقش گشته ام حیران او

«مست عشقم مست یارم مست دوست»
هر چه هست از عطر، خوشتر بوی اوست
من به عشقش گشته‌ام حیران و مست
بس که معشوقم رخش چون ماه روست

#عاشق_شعر

دیده بودم در بهاران من تو را

در سکوت چشمه سارانی خنک

دیده بودم در بهاران من تو را
در گلستان در قنوت شاخه‌ها

در سکوت چشمه سارانی‌خنک
عطر بارانی شکوفه در هوا

می‌شوم مست از لطافت بین راه
بوی گلها می‌دهد من را شفا

در چنین حالی که هستی خالقم
می‌شوم عاشق برویت ای خدا

«برنمی آیم به رنگی هر زمان
می‌شوم عبدت کنم تا التجا

#عاشق_شعر

در خزانش می‌رسد آرزوی نوگلم

خنده ها کردم به گلها

خنده‌ها کردم به گلها از دلم
گریه‌هایم شد روان بر سنبلم
عشق مغروران همین باشد حزین
در خزانش می‌رسد آرزوی نوگلم

دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر

دیدم که نوری می چکد از دست مادر
دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر
با هم نشینی روی قرآنش چو بر سر

از نغمه‌هایش می‌شنیدم راز افلاک
آغوش او بود از برایم هم چو سنگر

شب‌ها که می‌کرد او تلاوت زیر فانوس
او چشم‌هایش خیس بود از نام حیدر

لب‌های او سرشار با اشفع لنا بود
فکرش به دلبر کرده عشقش را معطر

هرگز نخوابید تا سحر از یاد زهرا
چون عاشقش بود از ازل با یاد کوثر
#عاشق_شعر

می‌روم بالای دیواری بلند

شاهدانی سربلند

می‌روم بالای دیواری بلند
تا ببینم شاهدانی سربلند
آنکه طی کردند ره را مثل نور
یا خدا گفتند و درها را نبند

#عاشق_شعر