باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی

 

 گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی

آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟

از راه دورآمده ام باورم کنی

با ذوق آمده ام حضرت رئوف

فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی

زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی

باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم

تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی…

همه_خادم_الرضاییم

تنها مونس من، کتاب است کتاب

کتاب پژوهش تولید علم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



گفتن به من که یار مهربان است کتاب
احسنت که یار مهربان است مرا
ره گم کرده و ره توشه ندارم من
تنها مونس من، کتاب است کتاب
در عالم محشر ز کتاب است سوال
از گردش ایام بود باز سوال
روزها در پی آنم که تو رخ بنمایی
آشکارا با من دیوانه سخن بنمایی
صد بار به خود گفتم از این غفلت ایام
دوری بگزین کنج خرابات نشین
با یار سخن گویی و نصیحت بشنو
که سخن یار و نصیحت، شیرین
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
چہ خوش گفتند یاران بی ادعا
کہ در عالم ھستی سر و سردار کتاب است
سر منزل مقصود گھر بار کتاب است
اول بہ قلم بعد بہ رخسار کتاب است
منقوش سخن سینہ پرکار کتاب است
ھرکس بہ تو آویخت دل و دیدہ و جان را
پند گیرد ز تو انوار جھان را
ساعتی باتو نشیند گذر عمر ببیند
پند گیرد زتو اسرار جھان را
رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت
تا بنویسد اسرار جھان را
ھر نکتہ کہ بر چھرہ آثار نشستہ
سری است کہ در عالم آفاق نشستہ
ھر دیدہ بینا و دل روشن چو تورا دید
فھمید کہ سر منزل مقصود کتاب است
با حکم خدا نعمت ماباز فزون شد
نعمت ومقصود خدا باز کتاب است
گفتند کہ یار مھربان است کتاب
احسنت کہ یار مھر بان ️

شعری اندر حسرت پژوهش

کتاب پژوهش رزق معنوی

نام شعر:کتابِ جان

نامهربان شده‌ای با یار مهربان
مهری کن و بخوان مرا زعمق جان

اقراء،بخوان به نام حضرت دوست
نون و قلم رسیده به دستت زآسمان

خائن،کتاب را زدست جوانها گرفت
اکنون رسیده کاردهامان به استخوان

دستی بلند کن و کتابی نشانه گیر
دشمن بلرزد از این تیر و آن کمان

اکنون بخوان کتاب را، که تاب بیاوری
آگه شوی و سربلند هم ز امتحان

هرگز نشد که زمان در مکان بایستد
پس سود بر و کتابی به ارمغان بخوان

دلا بسوز که فاطمیه رسیده است....

روزهای شهادت مادر شیعه  تسلیت باد

دلا بسوز که فاطمیه رسیده است….

ایام سوگ و عزا و ماتم رسیده است…

در این حوالی و سوگ مادرم

سالگرد سردار دلها رسیده است…

 

به ادعای خود داشتم امید صد چندان

از دست تو پیمودم یک ره دوصد چندان?‍♂

اما تو خلاف من، بودم از بیخبران ?‍?

آن راه ندانستم آخر افتادم در دام?

به ادعای خود داشتم امید صد چندان ?

با اینها خود را زدم هر بار گول?

اما آخرسر ماندم توی الکل ?‍?

به سمت من آمدی وای بر من??

حریفان دست به دست هم نهادند رفتم توی گِل

*این شعر از زبان کروناست بعد نابود شدن***☺️?