می‌زند چنگ بر دامن

روز پدر بر پدران شهید مبارک باد

باز باران با ترانه

می‌خورد بر بام کعبه

می‌زند چنگ بر دامن

صاحب خانه

باز می کند رکن یمانی

می ‌‌آیند استقبال

 مریم وحوا وساره

باز باران با ترانه

آسمان مکه پرستاره

جبریل می نامد او را علی

باز باران با ترانه

ملائک در طواف کعبه

فرشتگان در بزم و چکامه

چونکه آمد پدر

تا کند کار بشر چاره

(فلک زده) اذن صله

میطلبد با بهانه

 

اے رهگذر کوچه احساس ڪجایی؟


#مهدےجان_مولاےمن?

اے رهگذر کوچه احساس ڪجایی؟
محبوب ترین عابر شبهای رهایی…

تا خال لبت نقطه حساس وجود است
حساس ترین منطقه در منطق مایی….

ای ناب ترین حادثه عشق در این بزم
دور از نظرت میکده را نیست صفایی!

ای خوب ترین منظره در چشم ملائک،
بر روے زمین ناب ترین عکس خدایی…

دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند،
اے ڪاش گل نرگس من زود بیایی…

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج?
#امام_زمان_عج?


❤️ ❤️ ♥️
•┈┈••••✾•???•✾•••┈┈•

فاطمه عشق خاموش علی

 

فاطمه عشق خاموش علی

بارها گفتم خدا نکند زمین بخوری اما……

وقتی گوشه ی چادرت به در گرفت، مراپشت سرت ندیدی که دست برسر گرفته بودم وقتی یاور هجده ساله ام در میان عذاب آتش و دیوار و میخ ودر قرار گرفته بودی، زمانی که کودکانت ناظر تمام صحنه ها بودند حال و اوضاع من بدتر بود.وقتی پای ظلم در خانه یمان را باز کرد صدای شخصی که میگفت هیزم ها خشک باشد بهتر است دلم را ریش میکرد.صداها اشنا بودند.سخت تران بود که این ها همان هایی بودند که ولایت را پذیرفته بودند.فاطمه جان ای یاور عزیزتراز جانم وقتی برزمین افتادی و توان بلند شدن نداشتی انگار زمین مرا به خود گرفته بود.بدان که دلم همزمان با شکستن پهلویت شکست.

آنان که با طناب دنبالم آمدند مگرفراموش کرده بودند علی مرد خیبر است؟نمی دانم بعد من چگونه با آن جسم زخمی و کم طاقتت آمدی و وقتی شمشیر بالای سرم را دیدی و خاستی نفرینشان کنی وقتی جلوی نفرینت را گرفتند،با شجاعت تمام گفتی من بدون علی نمیروم.فاطمه چگونه پاسخ دخترت را دهم که میگوید:پدر جان مگر درخانه نامحرم است که مادر رویش را پوشانده.فدای شرم و حیای تو که صورت از علی پوشاندی تا دردهایت را نبینم.وقتی ذره ذره در مقابل چشمانم اب میشوی تحمل دیدن ندارم.فدای اه های که میکشی شوم بانو جان.دردت از کدامین زخمهاست؟به فکر علی نباش زهرا جان کمی بزایم درد دل کن.برای نیمه ات از درهایت بگو و حرف بزن.نکند گلویت هم درد میکند زهرا جان.می دانم بغض درد اور است.دوباره بلند شو و در خانه راه برو تا عطرت در خانه بپیچد.ای مادر مهربان کودکانم خانه مان به دست حسن و حسینت غمخانه شده.حال و اوضاع دخترت را دیگر نمیگویم.فقط دستاس برای دستهای کوچکش خیلی بزرگ است لااقل رحمی به حال زینب کن و از بستر بلند شو.این حق کودکانمان نیست که با این سن وسال شاهد جوان رفتن مادر و پیر شدن پدر باشند.ای ریحانه ام جوان رفتنت پیرم کرد.خداهم دیگر تحمل دیدن ندار. کتاب زندگی تو هجده برگ داشت اما هر برگش به اندازه ی دنیا وسیع بود هرچه بر چاه بگویم تمام نمیشود.زهرا جان مگذار درددلهایم را به چاه بگویم.   رفتن برایت زود است و بی مادری برای کودکانمان زودتر.اما اگر میروی سلام مرا به رسول مهربانی ها برسان و دعا کن من هم زودتر به شما بپیوندم که بی تو ماندن سخت است و زندگی بی تو معنا ندارد.

                                                             پایان

ناله پنهان علی

ناله پنهان علی

بادستهای بسته ام نیلوفرت رامیفرستم

                            معشوقه ی منزل،زهرای اطهرت رامیفرستم

شرمنده ام دنیا زیادی خسته ات کرد

                            آنــجا بــرای آرمیــدن،اسـتراحت میفرستــم

فریاد زینب این دلم را خون جگرکرد

                           زیــــنب تحــمل کـــن تو را هـم میـفرستـــم

ای شمع مـــن پروانه ات پرهم ندارد

                          این جسم زخمی تورا من باخجالت میفرسـتم

پشت وپناهـم،یاورم،ای تکیه گاهــم

                         این جسم خودرا دم به دم،ساعت به ساعت میفرستم

این مرگ تومرگ جهان وعالمی بود

                         آسوده گیر از کودکانت هم حکایت میفرستم

پــهلو شــکستند و دل مــن را ندیدند

                        سوغاتی دنیاببین حرف ازمصیبت میفرستم

تابوت توخیلی سبک اماغمت سنگین سنگین

                       تک تک عزیزان تو را از کربلایت میفرستم 

کر شد مدینــه ازصــدای ســیلی او

                      این را به عنوان شکایت بر خدایت میفرستم

دق می دهد فلب مرا بازوی کوثر

                     این عاشق شرمنده راهم برشفاعت میفرستم

گر تو شفیع من شوی من در بهشتم

                     آنجا دل شوریــده ام راپابه پایت میفرســتم

این زندگی دیگر برایم زندگی نیست

                      من چشم های منـتظرراهم نهایت میفرسـتم

 

                                         

 

                            

ای ستاره ی امید علی

بسم الله الرحمن الرحیم

        گل یاس کبود  

شعر من قالب ندارد وزن و قافیه هم ندارد.

اصلا اینکه میگویم شعر نیست، ولی از گفتن سرشار است.

گفتن از شمعی که تا انتها نسوخت و خیلی زود خاموش شد.

من می نویسم و از نوشتن برایتان شرم دارم.

یا فاطمه جان، ای گل یاس کبود

این قلم از شنیدن نام تو دست و پایش را گم کرده.

تو شمع بودی و علی پروانه ات بود.

تو عشق بودی و علی عاشقت بود.

عشق تنها تو بودی

علی شبهای قدر را برای تو گریه میکند

و ما….

برای گریه ی علی می گرییم.

شب همچون چادر سیاه ات شهر را در بر گرفته بود

و کودکان منتظر بودند تو لالایی بخوانی و بخوابند

اما نمی دانستند که خدا در گوش تو لالایی خوانده

نمی دانم چگونه قصه ای بود که تو را این چنین خواباند

تو خوابیدی و بچه ها بی خواب شدند

ای ستاره ی امید علی

ای عشق پاک محمد

این دنیا برایت تنگ شد

و به دنیـای بـزرگتری رفــتی

دنیایی که به اندازه ی دلت وسیع بود.