خیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده
یکشنبه 02/05/08
#حضرت_زینب_س_شام_غریبان
خیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریام آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم
از چه دیگر شعلهها یار دل زارم شده
پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده
ای فلک جان مرا هر چند میخواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده
جز غمْ امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهاییام تنها همین یارم شده
من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعلهها شمع شب تارم شده
بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟
جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده
گر گلستان شد به ابراهیم آتشها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده
ما پنج تن کفایت اهل زمین کنیم
چهارشنبه 02/04/21
هم جن بیاورید، هم انسان بیاورید
یک لشکر بزرگ به میدان بیاورید
از سنگهای سخت که بالای کوههاست
تا ریگهای ریز بیابان بیاورید
هم مردهای جنگی و یلهای غولکُش
هم اسبهای سرکش تازان بیاورید
آوردهاید هرچه که در چنته داشتید
اما اگر کم است، دوچندان بیاورید
من با کتاب وحی اگر آمدم، شما
صدها هزار حجت و برهان بیاورید
من با علی و فاطمه و بچههایشان
اما شما سپاه فراوان بیاورید
ما پنج تن کفایت اهل زمین کنیم
حتی اگر هزار هزاران بیاورید
این معجزه به معنی اتمام حجت است
وقتش رسیده است که ایمان بیاورید
بزن کف که دنیا امشب جلی شد
جمعه 02/04/16
عید غدیر مبارک باد
بزن کف که دنیا امشب جلی شد
جان وصی مصطفی مولا علی شد
زمین و آسمون شد غرقه در نور
جان که بر ما بعد پیغمبر ولی شد
مستم ز جامش
هستم غلامش
قلب ما سند خورده بنامش
جان مولا علی جان
هر آنکس در دلش دارد تولا
جان در این بزم شادی دارد تقلاّ
الهی کور بشه چشم حسودان
جان علی شد جانشین الحمد الله
مستم ز جامش
هستم غلامش
قلب ما سند خورده بنامش
جان مولا علی جان
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
چهارشنبه 02/04/07
شعربمناسبت شهادت امام محمدباقر
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودک بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
نخلهای بی سر
چهارشنبه 02/03/03
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
: آزادی خرمشهر
شهر من آرام بخواب که دیگرسایههای تاریکی از آسمانت دور خواهد ماند .
حالا گل های پرپرشدهات را در آغوش بگیر و خورشید آسمانت را فروزان کن.
ما روزهای سخت تو را فراموش نخواهیم کرد، غنچههایت راکه بی آب و خاک زیر تانک دشمن پرپر شدند فراموش نخواهیم کرد.
نخلهای بیسرترا، جادههای پرخاک و خونت را، درهای شکستهات را، و شهیدانت را که قطرهای ز دریا شدند فراموش نخواهیم کرد.
یادمان خواهد ماند جهانآراها و فهمیدهها درمیان خاک و خون عشق چه موجها به پا کردند.
شهرمن اکنون فصل شکفتن توست، فصل روییدن غنچههایی دیگر است، غنچه هایی چون حسین و اکبر است.
شهر من، خانه و کاشانهام، تو همانی که روزی دشمنها در کوچههایت قدم میزدند، از آسمانت آتش و خون میبارید، اکنون آرام بخواب که روزهای تلخ پایان رسید.
تو دیگر رها شدی از بند دشمن، آری تو آزادی، پرواز کن به آسمانی که جایگاه توست.
آزاد باش که آزادی ات مبارک باشد بر عاشقانت
شاعر: محبوبه نوروزی