موضوع: "عاشق شعر"

دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر

دیدم که نوری می چکد از دست مادر
دیدم چه نوری می‌چکد از دست مادر
با هم نشینی روی قرآنش چو بر سر

از نغمه‌هایش می‌شنیدم راز افلاک
آغوش او بود از برایم هم چو سنگر

شب‌ها که می‌کرد او تلاوت زیر فانوس
او چشم‌هایش خیس بود از نام حیدر

لب‌های او سرشار با اشفع لنا بود
فکرش به دلبر کرده عشقش را معطر

هرگز نخوابید تا سحر از یاد زهرا
چون عاشقش بود از ازل با یاد کوثر
#عاشق_شعر

می‌روم بالای دیواری بلند

شاهدانی سربلند

می‌روم بالای دیواری بلند
تا ببینم شاهدانی سربلند
آنکه طی کردند ره را مثل نور
یا خدا گفتند و درها را نبند

#عاشق_شعر

قطره قطره اشکها دریا شود

تا لبت خندان دلت برنا شود
قطره قطره اشک‌ها دریا شود
موج طوفانی از آن بر پا شود

می رود ظلم از جهان با اشک او
تا لبت خندان دلت برنا شود

#عاشق_شعر

یعقوب دلم خون به جگر شد

ما پیر شدیم از غم رویت

یعقوب دلم خون به جگر شد
تا یوسف من چشم به در شد

ما پیر شدیم از غم رویت
تا نیمه شعبان که خبر شد

آمد به جهان یوسف زهرا
آخر شب تاریک سحر شد

چون داده به نرجس گل طاها
خورشید بزد صبح ظفر شد

ای وارث آیات خدایی
یعقوب پدر محو پسر شد

#عاشق_شعر

دلم سرد است و ویران

دلم سرد است و ویران

دلم سرد است ویران پس کجایی
به هر جا من رسیدم رفته بودی

#عاشق_شعر