جانم رئیسی

 

بودی تو چون از ابتدا همراه و سالک

رفتی و از غصه مرا بی تاب کردی
با رعد در باران دلم را آب کردی

با بال خدمت پر زدی همچون ملائک
بودی تو چون از ابتدا همراه و سالک

شب تا سحر من گریه کردم از فراقت
بودی تو چون پروانه عاشق با صداقت

وقتی هوا ابری شود چشمم شود تر
از غم برایت دل زند بر جان بر سر

آن شب برایت تا سحر در دل دعا بود
بغضم شکست از غم چنان اشکم رها بود

 با ماه و انجمن می زدی هرشب تفعل
گفتی خدا، خواندی دعا کردی توسل

امت شدند از دوریت در غم مچاله
چشمان ما شد خونِ همچون در پیاله

 با رفتنت گشته چراغم روز و شب تار
مسئول دولت با وزیرش گشته بی عار

 

#عاشق_شعر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.