موضوع: "عاشق شعر"

یعقوب دلم خون به جگر شد

ما پیر شدیم از غم رویت

یعقوب دلم خون به جگر شد
تا یوسف من چشم به در شد

ما پیر شدیم از غم رویت
تا نیمه شعبان که خبر شد

آمد به جهان یوسف زهرا
آخر شب تاریک سحر شد

چون داده به نرجس گل طاها
خورشید بزد صبح ظفر شد

ای وارث آیات خدایی
یعقوب پدر محو پسر شد

#عاشق_شعر

دلم سرد است و ویران

دلم سرد است و ویران

دلم سرد است ویران پس کجایی
به هر جا من رسیدم رفته بودی

#عاشق_شعر

شمشیرت که جنسش از وفا بود

مرا کشتی به شمشیرت که جنسش از وفا بود

مرا کشتی به شمشیرت که جنسش از وفا بود
چه کس دارد چنان یاری که باشد تا هوادار

#عاشق_شعر

چشمان سیاهت

چشمان تو ابروی سیاهت که مرا کشت

در عین خماری دو کمان در سر آن است

#عاشق_شعر

اشی که تو پختی سر اتش

خدا بود

 آشی که تو پختی سر آتش

با هیزم و بلغور خدا بود

#عاشق_شعر