موضوع: "پریسا تقی نژاد"

تراوش عشق

اول به خود آ

چون به خود آیی،

بخدا،اقرار نمایی

به خداییه خدا

ای آنکه تو طالب خدایی،

بخدا،از خود بطلب

کز تو جدا نیست خدا!


حقا که فاطمه،فاطمه است.

سروده ای ناچیز از وجود مطهر بانو
و در این وادی ظلمت که در آن نیست امیدی

به که گویم غم دل؟با که نمایم عوض؟

ای عشق تراوش بنما،راه نشان ده که در این کنج قفس

،مرغک پربسته گرفتار شدن را،مگر ارزد به نیازی سر سوزن هوس دانه ی ارزن؟
زتو آهی به گناهی که ندانسته و ناخواسته

در بطن وجود من غافل،من غافل،من غافل

ز عطای کرم هستی الله و محمد،صلواتا زتو ای زاده ی زهرا

به جمالش ،به کمالش،به گل صاحب زنجیر زمانش،بنما صاحب حاجت،

که در این بزم مطهر بنماید،به عنایت به هوای نفس سبز ولادت

زهمان زاده ی جنات عدن بانوی عالم،

نه همان عالم اندیشه ی سرخی،

که ز تعلیم علومش به حسین ابن علی درس وفا داد به عباس علی

بانوی عالم ز چه گویم که در این عقل نسنجیده نگنجد که طریق تو بجوید

که خدا شاهد اندیشه و اعمال من شب زده ی دست به دامان تو ای خاتون جنات عدن!

باز رسیده است همان موعد بشکفتنت از سیب بهشتی

ای فدای تو همه دار و ندارم

ای به لبخند تو ای ماهرخ

،ای نور نگارم،تو نه آنی که برانی ز در درگهت این بنده ی محکوم به غفلت

،ز سر عشق و ارادت،ای ترنم،ای ترانه،ای همه نور زمانه

خوش بفرما به زمین سوره ی قران

فتبارک احسن المخلوق…

.روز میلادت مبارک،

پریسا تقی نژاد

تشیع مخفیانه

بغض علی گریه زینب چاه علی

شبی که جسم تورا مخفیانه می بردند
زینب و حسننین در گلو گریه می کردند
بغض گره خورده علی بازشد در چاه
دست های پدر را برای بردنت دیدند

محمدی ارهانی