فاطمی هستم به عشقت آمدم

 

 

فاطمی هستم به عشقت آمدم
تا کنم جانم فدایت آمدم
تا بگیری دست من با یاریت
جانثارم بهر ولایت آمدم

#عاشق_شعر

زده آن میخ و چو خنجر بر دل

میخ و در و آتش

زده آن میخ و چو خنجر بر دل
شده دلها همه مجروح و خجل
داغ دلها شده سوزان به غمت
غم داغت همه را کرده به گِل

#عاشق_شعر

شده‌ام مُحرم این قبر نهان

فاطمه جان

حرمم قبر تو شد فاطمه جان
شده‌ام مُحرم این قبر نهان
تا ببندم به دخیلت دل من
ببری تا سر حوض و به جنان

#عاشق_شعر

آرزویم این بُود هر لحظه دیدارت کنم

 

یا بگیر دستان من را در رهت پرپر شوم
یا ببر من را بسویت در برت بهتر شوم
آرزویم این بُود هر لحظه دیدارت کنم
تا که چشمانم به رویت باز و خوش منظر شوم
از غمت چشمان من بی نور و نابینا شدم
گر بیایی من بگیرم دامنت قنبر شوم
حسرتت تا بر دلم جا کرده بیمارت شدم
از حمایت‌های درگاهت هنر پرور شوم
از شماتت‌های دشمن جان من بر لب رسید
از کجا جویم تو را تا درگهت گوهر شوم

#عاشق_شعر

شاعران را با غزل‌ها برده‌ای من مانده‌ام

خدای من
عاشقان را تا حرم‌ها برده‌ای من مانده‌ام
شاعران را با غزل‌ها برده‌ای من مانده‌ام
بهر این جاماندگی، من کجا راهی شوم
یاوران را بهر طاها برده‌ای من مانده‌ام
از غمت باید چه خاکی برسرم برپا کنم
تا بفهمم صد نفر را برده‌ای من مانده‌ام
از برای وصل باخوبان چه اشعاری سرایم
با گزینش صالحان را برده‌ای من مانده‌ام
باچه وزنی من سرایم تا کنم تقدیم تو
با دعا اشعار و امضا کرده‌ای من مانده‌ام

#عاشق_شعر