موضوع: "موحده انتظاری"

عشق یعنی راه رفتن روی مین

 

عشق یعنی چفیه ها بر روی دوش

پا به پای عاشقان رفتن به شوش

عشق یعنی استخوان ها زیر خاک

گفتن جانم علی، روحی فداک

عشق یعنی در آب ها سنگر زدن

روبروی دشمنان خندق زدن

عشق یعنی غنچه ها پرپرشده

دل به دیدار علی شیدا شده

عشق یعنی راه رفتن روی مین

با خدا بودن رسیدن به یقین

عشق یعنی سینه های چاک چاک

نام و جسمشان دریک پلاک

عشق یعنی صدها کبوتر بی نشان

تبدیل یک واژه به چندین استخوان

عشق یعنی باکری گشتن، محلاتی شدن

ناب بودن ،حاج همت ها شدن

عشق را در چهره فهمیده ها من خوانده ام

در نگاه کاظمی ها، حاج احمد ها خوانده ام

راه ورسم عاشقی را، پروانه ها آموختند

عرش و فرش را ،زیر باران منور دوختند

عشق باعث شد که کرخه جان گرفت

چشم ها، دل ها همه سامان گرفت

عشق هیهات من الذله را تا عرش برد

عاشقان را تا کربلای پنج برد

چشم ،گر کرببلا را دیده است

پس بدان آنن لحظه خون گرییده است

عشق نی قطره ماندن ، بلکه دریایی شدن

دل به سان آسمان آبی شدن،

اینک اما کس چه داند فاو چیست؟

فکه چزابه و سنگاو چیست؟ 

اینک اینجا چفیه ها تنهای تنها مانده است

مهدی زهرا بیا منتظر(موحده) بی یارو بی کس مانده است

موحده انتظاری